اگرچه موسیقی در زندگی یونان باستان اهمیت داشت، اما اکنون مشخص نیست که موسیقی واقعاً چگونه به نظر میرسید.
فقط چند قطعه علامت گذاری شده باقی مانده است، و هیچ کلیدی برای بازیابی حتی آنها وجود ندارد. یونانیان به گمانه زنی های نظری در مورد موسیقی سپرده شدند. آنها یک سیستم نت نویسی داشتند و همان طور که خود سقراط در رؤیایی به آن دستور داده بود ، «موسیقی را تمرین می کردند» . اما اصطلاح یونانی که کلمه موسیقی از آن مشتق شده است، یک اصطلاح عام بود و به هر هنر یاعلمی اشاره دارد که تحت حمایت موزها انجام می شد . بنابراین، موسیقی از ژیمناستیک متمایز است، فراگیر بود. (اما بسیاری از حدس و گمان ها به وضوح متوجه معنای محدودتری است که ما با آن آشنا هستیم.) موسیقی عملاً یک بخش ریاضیات برای فیلسوف بود.فیثاغورث ( حدود 550 پیش از میلاد )، که اولین عدد شناس موسیقی و پایه گذار آکوستیک بود . در آکوستیک، یونانیان مکاتبات بین کشف زمین از توجه داشته باشید و در طول یک رشته است. اما آنها به محاسبه زیر و بمی بر اساس ارتعاشات پیشرفت نکردند، اگرچه تلاشی برای ارتباط صداها با حرکات زیرین انجام شد.
افلاطون (428-348/347 ق. م )، مانند کنفوسیوس، به موسیقی به عنوان بخش اخلاق نگاه می کرد . و مانند کنفوسیوس او مشتاق بود که استفاده از حالتهای خاص (یعنی چیدمان نتها، مانند ترازو) را به دلیل تأثیرات احتمالی آنها بر مردم تنظیم کند. افلاطون یک رشته موسیقی سختگیر بود. او تناظری بین شخصیت یک شخص و موسیقی ای که او را نشان می داد مشاهده کرد. سادگی سرراست بهترین بود. در قوانین ، افلاطون اعلام کرد که باید از پیچیدگی های ریتمیک و ملودیک اجتناب شود زیرا منجر به افسردگی و بی نظمی می شود. موسیقی بازتاب هماهنگی الهی است. ریتم و ملودی حرکات اجسام بهشتی را تقلید می کند و به این ترتیب مشخص می کندموسیقی کره ها و منعکس کننده نظم اخلاقی جهان است. موسیقی زمینی اما مشکوک است. افلاطون به قدرت عاطفی آن بی اعتماد بود. بنابراین موسیقی باید از نوع درست باشد. ویژگیهای حسی حالتهای خاص خطرناک هستند و باید سانسور قوی اعمال شود. موسیقی و ژیمناستیک در تعادل درست می را تشکیل می دهند از برنامههای ضروری در آموزش و پرورش. افلاطون برای موسیقی در اشکال اخلاقی آن ارزش قائل بود. توجه او در درجه اول به تأثیرات موسیقی بود و از این رو آن را یک پدیده روانی جامعه شناختی می دانست.
با این حال، افلاطون، در برخورد با موسیقی زمینی به عنوان سایه ای از آرمان، اهمیت نمادینی را در این هنر می دید. ارسطو مفهوم هنر را بهعنوان تقلید پیش برد، اما موسیقی میتوانست امر جهانی را نیز بیان کند. ایده او این است که آثار هنری میتوانند در حاوی میزان حق خود-یک ایده بیشتر به صراحت توسط ابراز فلوطین در قرن 3 م- به نمای نمادین قدرت بیشتری بخشید. ارسطو، به پیروی از افلاطون، فکر می کرد که موسیقی قدرت شکل دادن به شخصیت انسان را دارد، اما او همه حالت ها را می پذیرفت و شادی و لذت را هم برای فرد و هم برای دولت ارزش می دانست. او طرفدار یک رژیم غذایی غنی از موسیقی بود. ارسطو بین کسانی که فقط دانش نظری دارند و کسانی که موسیقی تولید می کنند تمایز قائل شد و معتقد بود که افرادی که اجرا نمی کنند نمی توانند قضاوت خوبی برای اجراهای دیگران باشند.
Aristoxenus ، شاگرد ارسطو، اعتبار قابل توجهی را به شنوندگان انسانی، اهمیت آنها و قدرت درک آنها می دهد. او سلطه ملاحظات ریاضی و آکوستیک را تحقیر کرد. برای Aristoxenus، موسیقی احساسی بود و نقشی کاربردی را ایفا می کرد، که برای آن هم شنوایی و هم عقل شنونده ضروری بود. لحن های فردی باید در روابط آنها با یکدیگر و در چارچوب واحدهای رسمی بزرگتر درک شود. اپیکوریان و رواقیوندیدگاه طبیعی تری نسبت به موسیقی و کارکرد آن اتخاذ کردند که آن را به عنوان مکملی برای زندگی خوب پذیرفتند. آنها بیشتر از افلاطون بر حس تأکید داشتند، اما با این حال موسیقی را در خدمت اعتدال و فضیلت قرار دادند. صدای مخالف قرن سوم بودسکستوس امپریکوس ، که می گفت موسیقی هنری از آهنگ ها و ریتم هایی است که چیزی خارج از خود معنایی ندارد.
افلاطونی نفوذ در فکر موسیقی بود که غالب برای حداقل یک هزاره. پس از آن دوره وفاداری بی چون و چرای فلسفی ، زمان هایی برای تقدیم مجدد به مفاهیم یونانی، همراه با ادای احترام و اصرار وجود داشت (به عنوان مثال، گروه فلورانسی های اواخر قرن شانزدهم، معروف بهCamerata ، که در توسعه اپرا نقش اساسی داشتند ). چنین بازگشت هایی به سادگی، صراحت، و تقدم کلمه به صورت دوره ای، به دلیل وفاداری به الزامات افلاطونی انجام شده است ، هر چند که این شیوه های «نئو» ممکن است با شیوه های خود یونانیان متفاوت باشد.
در قرن بیست و یکم، تأثیرات تفکر یونانی هنوز در این باور که موسیقی بر زندگی اخلاقی تأثیر می گذارد، به شدت مشهود است. در این ایده که موسیقی را می توان بر حسب برخی مؤلفه ها مانند تعداد توضیح داد (که ممکن است خود فقط بازتاب منبع دیگری باشد). از این نظر که موسیقی دارای اثرات و کارکردهای خاصی است که می توان آنها را به درستی برچسب گذاری کرد. و در مشاهدات مکرر که موسیقی با احساسات انسانی مرتبط است. در هر دوره تاریخی از یک یا چند مورد از این دیدگاه ها جدا شده اند و البته تفاوت هایی نیز وجود دارد.
- ۰۰/۱۰/۰۳